چراغ
يادداشتهاي مهرداد قاسمفر
چهارشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۴
تصادف ؛ فيلمي كه بايد ديد

اينكه بخشي از جامعه ي بشري – بدون تقسيم بندي جغرافيايي مي گويم- كم كم نشانه هايي بروز مي دهد دال بر اينكه دريافته است " آنچه در تمامي تاريخ اش بديهيات قلمداد مي كرده و يا حقيقت محض اش مي پنداشته ، در واقع چيزي نبوده مگر شكلي از اشكال بي شمار" ، دستاوردي است گران كه در پي قرنها قضاوت خونبار و تقسيم جهان به "ما" و "ديگران" به چنگ آورده است
اگرچه بشريت در مجموع ، هنوز از جهان بيني و بينشهاي اسطوره اي يكسره دل نكنده است و به موقعيت مدرن نپيوسته – حتي در جوامع بسيار پيشروتر به لحاظ صورتبندي و بن مايه هاي تفكر – اما بايد پذيرفت كه عبور جهان از" قطعيتها ي پيشا مدرن" به سمت" نسبي باوري" و" جهان ژلاتيني" ، ديري است كه حركت گاه بطئي و گاه شتابان خود را آغاز كرده است
در اين مسير شايد هنر – به دليل ماهيت زيبايي شناسانه اش - و واسطه هاي آن از جمله سينما ، مي توانند بر مخاطبان عام خويش تاثيري ماندگارتر بگذارند تا انبوه آثار فلسفي و نظري. آثاري كه كارشان نه ترويج عا م بلكه تبيين ، تحليل ، صورتبندي و در نهايت نهادينه كردن دستاوردها و پارادايم هاي اجتماعي و انديشگي در سطوح عالي تر تفكر ورزي است
به هر حال انگيزه ي اين چند سطر آغازين ، براي اشاره به فيلمي بود كه ديشب ديدم:" تصادف" ؛ ومي خواهم آن را به خوانندگان اين پست پيشنهاد كنم
خيلي ساده ، "تصادف" داستان معدودي از انبوه آدمهاي ساكن آمريكاي امروز و بويژه شهر غول آسايي چون لوس آنجلس است : يك خانواده ي ايراني مهاجر از طبقه ي متوسط ، يك خانواده كارگر مكزيكي ، يك خانواده مرفه سياه پوست ، و جماعتي از طبقات فرودست و ميانه ي سياه پوستان ، چيني و سفيد پوست ، بستر روايتي مي شوند" تو در تو" و تكان دهنده . پل هگيس ، كارگردان و فيلمنامه نويس ( همان كسي كه فيلمنامه درخشان" عزيز ميليون دلاري" را هم براي كلينت ايستوود نوشته بود) با اين اثر ثابت مي كند كه نه تنها راه درست رسيدن به عواطف مخاطب و به عبارت روشن تر" گيشه" را بلد است بلكه قادر است كه اثري انساني و شريف در سينماي اغلب سهل انگار امروز بيافريند
او در" تصادف" ، آدمهايش را در وضعيتهاي موازي و متناقضي قرار مي دهد كه واكنشهاي آنها قرار است فضاي نهايي درام را شكل دهند ؛ بهانه ي اصلي هم ظاهرا تبعيض نژادي است ؛ شخصيت كانوني هم وجود ندارد ؛ و نكته ي كليدي اينكه همه چيز در دو سطح بيروني و دروني مي گذرد ؛ به نحوي كه آنچه " كاراكتر اصلي" و موضوع تصادف را شكل مي دهد ، نه صرفا روايتي از قهرمان يا ضد قهرماني فرضي، بلكه" برآيند نهايي فيلم" است. و اين " برآيند نهايي فيلم" هرگز در سطح نقد پديده ي تبعيض نژادي در جامعه ي آمريكا ي معاصر – كه در تمام زواياي بيروني اثر نيز تنيده شده است- متوقف نمي شود؛ بلكه كنشي فراتر از پوسته ي بيروني و دم دستي فيلم را هدف قرار داده است.به عبارتي اگر چه نقطه عزيمت فيلم تبعيض نژادي است اما" تصادف" در همان برآيند نهايي پيش گفته ، مي خواهد قطعيت باورها و داوري هاي مخاطب اش را به پرسش و حتي چالش بگيرد. هگيس با" ما" حرف دارد . اثر او سعي دارد كه ما از خود بپرسيم : داوري و قضاوت در جهاني كه به فاصله اي بس كوتاه مي تواند موقعيتها را جا به جا كند، چه ارزشي دارد؟ چطور مي توان به يقين رسيد كه يك مخالف تبعيض نژادي ، الزاما انساني شريف است و يك موجود مهاجم و خشمگين، انساني پست؟ چقدر مي توان باور داشت كه لايه هاي خارجي رفتار نشانه ي دقيقي است از نيت پنهان آدمها؟ معيار هاي مطلق اخلاقگرايي كجاست؟ و اصلا چقدر حق داريم به صراحت بگوييم كه خود را مي شناسيم، و يا ديگري را، آنهم پيش از قرار گرفتن در وضعيتهاي متناقض و پيچيده اي كه آدمهاي مورد قضاوت ما در آن قرار داشته يا دارند؟ و بالا خره اينكه اساسا معيار" فراتر و فروتر"ي آدمها در اين هستي پيچيده ي هزار چهره چيست؟
اگر چه بخشهايي از اين فيلم" احتمالا" به دليل نگاه هگيس به" گيشه" با گونه اي خوشبيني"هپي اند" وار به پايان مي رسد اما كليت اثر وپيچشهاي ظريف و نگاه انساني او، بي ترديد از آن تجربه اي به ياد ماندني خلق مي كند
و نهايتا" تصادف" ياد آور اين جمله ماندگار" ماركس" است كه گفت : هر آنچه كه سخت است و پايدار، روزي دود مي شود و به هوا مي رود
7 Comments:
Anonymous ناشناس said...
سلام
من فیلم راهنوز ندیدم
ولی الالحال دود ش را می چسبیم
بقول مارکسو

Anonymous ناشناس said...
بابا تصادف چيه؟! بيشين حکم ببين حال کن ! دوست نداشتي اين يکي رو ببين: هشت پا!
باز اگه حال نکردي، يه بوس کوچولو !
بازم بگم؟!
تو هنوز هم اطرافت رو نمي بيني؟!
راستي ماهرخ چطوره؟ سلام برسون و اگه بلاگر شد به ما هم خبر بده!!
قربونت

Anonymous ناشناس said...
بابا اي ول ؛خيلي عالي بود ،حتما گيرش ميارم

Anonymous ناشناس said...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

Anonymous ناشناس said...
لينك‌ها رديف شد استاد؟

Anonymous ناشناس said...
توکل کن ... توکل کن و باز هم توکل کن

Anonymous ناشناس said...
شام حاضري داشتيم .بچه دوساله ام هنوز نخوابيده بود يك پام توي اشپز خونه ويك پام توي سالن .يك صحنه ديدم، پسرم گشنه شد رفتم شير درست كنم. دوياره يك صحنه كوتاه. صداي تلويزيون روكم كردم تا پسرم بخوابه شوهرم لقمه چهارم را هم خورد
من هنوز در رفت وامدم صحنه ديگري ديدم
شوهرم شامش روخورد
پسرم خوابيد
من ديگه اشتها نداشتم
فيلم تصادف تموم شد
شوهرم : چه فيلم تلخي بود بايد دوباره با دقت ببينم .راستي سايه تكرارش كيه ؟