چراغ
يادداشتهاي مهرداد قاسمفر
شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۵
فنجان قهوه ي تلخي كه بايد نوشيد


خب اينكه ما در يك برآيند كلى «ملت كتابخوانى نيستيم» را ظاهراً همه توافق كرده ايم؛ اين را مى شود به سادگى از لابه لاى مقالات و نوشته ها، حجم گردش مالى در حوزه نشر و كتاب، آمارهاى رسمى و غيررسمى قابل دسترسى، مصاحبه هاى دوستان اهل بخيه، و حتى گفت وگوهاى عادى با دور وبرى ها و فاميل و همكاران و ... استنتاج كرد
از يك منظر، چنين اجماعى خيلى هم مايه تأسف نيست! بالاخره توانسته ايم بر سر يك موضوع، به توافقى همه گير، بدون لحاظ كردن امر سياست - در جامعه اى به غايت پيچيده در قضاوتهاى سياسى - برسيم!! بگذريم كه نهايتاً همين توافق به ظاهر عمومى و كاملاً فرهنگى - اجتماعى هم يك جاهايى در متن و حواشى سر از سياست درمى آورد، چه در زبان مخالفان و چه در ادبيات موافقان اجماع فوق.به عنوان مثال وقتى كه بخش زيادى از ناشران، يكى از دلايل عمده ركود عمومى كتاب را دخالت همه جانبه دولت در مباحث نرم افزارى و سخت افزارى كتاب ، شامل نظارت بر ذهنيت توليدكنندگان (مميزى و سانسور) گرفته تا مراحل مرتبط با چاپ و نشر مى دانند، بى ترديد امر سياست را عامل اصلى دانسته اند؛ و همينطور مباحثى كه درباب «فقدان سرمايه گذارى بر تبليغ و اشاعه كتاب و كتابخوانى در رسانه مهمى چون صداو سيما» ارائه مى شود و يا بى توجهى دولتها به تجهيز و استانداردسازى كتابخانه هاى عمومى و كتابخانه هاى مدارس و يا چشم پوشى تقريباً كامل از ادبيات معاصر در كتب درسى آموزش و پرورش و مقاطع تحصيلى و ...اما آنچه كه (ضمن پذيرش نكات بالا ) كمتر درباره اش سخن گفته مى شود، اشاره به موانع درونزاى فرهنگى و ظرفيتها و ساختارهاى واقعى آن در ايران معاصر است
اينكه ملت ما در عمق تاريخى خود كه بوده است و چه بوده است، آن هم در شرايطى كه سرانه مطالعه كتاب در ايران امروز، از يكى دو دقيقه تجاوز نمى كند، بيشتر تعارفاتى است در حد همان ها كه شبانه روز نسبت به هم در كوچه و بازار روامى داريم و البته شانه خالى كردن از سنگينى طاقت فرساى مسؤوليت؛ مسؤوليتى كه (بخصوص در كشوري چون ايران) نه تنها متوجه دولتها و نظام هاى سياسى است ، بلكه در حوزه مسؤوليت پذيرى فردى هم بايد تعريف و پذيرفته شود. اگر اندكى از عادت به «نق زدن هاى اغلب بى حاصل تاريخى» خود دست برداريم و گوشه اى از آينه را به سمت خويش - دقيقاً خودمان - برگردانيم، بد نيست از خود بپرسيم كه« ما چه كرده ايم؟» از من روزنامه نگار و شاعر و قصه نويس و پژوهشگر و فلسفه دان و هنرشناس و غيره و غيره و غيره... بگير بيا تا ناشر و پخش كننده و سرمايه گذار خيلى خيلى محترم حوزه فرهنگى.
بله، مى دانم كه دسته اول (نويسندگان و توليد گنندگان آثار) در سرنوشت عمومى اش، همواره درگير غم ويرانگر نان هم بوده است و سرخوردگى ها و روزمرگى ها و پس افتادگى هاى اجتماعى و اقتصادى وكوبيده شده و حيران در پيچ و خم هاى سياست و ... و دسته دوم نيز به سختى گرفتار در ضعف بنيه هاى مالى اش و ساختارهاى سنتى بازار و از اين قبيل. اما منصفانه بايد پذيرفت كه اين همه ي حقيقت نيست. بخشى از اين حقيقت هم به نوع نگاه و پسند شخصى ، باورهاى از مدافتاده ، گاردگرفتن هاى پر ادا و اطوار ، نگاه از بالا به جماعت مخاطب (همان مردم) و تعارض هاى آرمان و واقعيت و فرافكنى هاى از سر سهل انگارى ما اهل قلم و توليدكننده آثار ادبى و فرهنگى هم بازمى گردد. و اين بخش حقيقت اگر نه زهر اما در شكل تلطيف شده اش دستكم فنجان قهوه بسيار تلخى است كه به ناچار بايد نوشيد
به هر حال در - حداقل نيم قرن گذشته تا به حال-، توليدكننده فرهنگى ما يا خود را چنان در كسوت روشنفكرى فرازمينى پنداشته كه كمتر از پروست و جويس و نيچه و گادامر را نويسنده ندانسته و چه به لحاظ نظرى و چه خروجى در امر توليد ، همين ها را سرمشق كرده است - بماند كه نتيجه اين خروجى ها چقدر نزديك يا به دور از اصل و سرچشمه خود بوده اند - و يا اساساً به كنارى نشسته و ترجيح داده است رداى شريف انكار را به تن كند
وقتى كه در حوزه ادبيات كودكان، آثار شل سيلوراستاين به فارسى ترجمه شد ، همه انگشت به دندان ماندند از اينكه چه ساده مى توان نابغه اى بود كه خود را صرف جهان به ظاهر پيش پا افتاده كودكان و در عين حال آفرينش جذابيتى بى بديل كرد، اما حتى يكى از نوابغ محترم ما در عمل چنين تلاشى را براى كودكان ايرانى تجربه نكرد؛ وقتى « دنياى سوفى» در زمينه تاريخ انديشه هاى فلسفى از يوستين گاردر ترجمه و منتشر شد باز هم همان تحسين ها از اهل فلسفه برخاست كه حيرتا چقدر به سادگى مى توان مباحث پيچيده را هم به نوجوانى ارائه كرد كه دلمشغول موسيقى و سينما و سرگرمى هاى سن بازيگوش خويش است؛ اما در عرصه توليد داخلى هيچ تجربه مشابه اى در سرزمين پرگهر ما اتفاق نيفتاد؛ به همين سياق است آثار هرى پاتر براى نوجوانان - و البته بسيارى از اقشار كتابخوان در هر رده سنى - ؛ مثالها فراوانند و فرصت اين يادداشت، كوتاه . و كوتاه سخن اينكه فعالان حوزه توليد انديشه و آثار فرهنگى در سرزمين ما، كمتر به عنصر جذابيت، ساده نويسى در عين عمق و غنا و تجربه هاى متنوع براى خلق آثارى كه مخاطبش را نيز در گوشه اى از ذهن، حى و حاضر ببيند اعتنا كرده است. پس دستكم بخشى از بى اعتنايى عمومى به آثار مكتوب در كشور ما را شايد بتوان از همين زاويه درك كرد.