چراغ
يادداشتهاي مهرداد قاسمفر
شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۵
كتاب نخواني و يكي دو پيشنهاد ساده
در مقوله« كتاب نخوانى» ما ايرانيان، همواره و دست كم از سوى طبقه متوسط و يا نسبتاًمرفه شهرى - طبقات بسيار پايين و بسيار
بالا كه عموماً كارى با مقوله كتاب ندارند - يكى از دلايل عمده ، «كمبود وقت» (!) عنوان مى شود.راستش در اينكه چنين بهانه اى را بتوان پذيرفت ، ترديد فراوانى هست ؛ از طرفى جامعه شناسان متمركز بر امر توسعه، بى اعتباري عنصرى به نام «زمان » يا وقت هم در سطوح خرد و هم كلان را از مهمترين عوارض منفى رايج در جوامع «در حال توسعه » مى دانند. چيزى كه حداقل ما ايرانيان مى دانيم كه در صحت آن شكى نيست
در واقع واحد سنجش گذ ر زمان براى مردمان جوامع غيرصنعتى ، اغلب نه با ثانيه ها و دقيقه ها بلكه با ساعت وگاه ساعتهاست كه سنجيده مى شود؛ و به همين علت نيز آنچه كه بى اهميت بر جاى مى ماند همين گذر دائمى و سيال زمان است كه در ادبيات كلاسيك ما با طلا(!) هم برابر دانسته شده
به هرحال واقعيت اين است كه ما توانايى و فرهنگ" مديريت زمان" و تسلط بر ثانيه ها و دقايق و ساعتهاى هردم رونده را ـ كه از خصلتهاى جوامع فراصنعتى است - نتوانسته ايم به موازات ورود به تونل مراحل گذارى كه قرار است، بالاخره روزي ما را به مدرنيته برساند، نه در زندگى فردى و نه در حيات اجتماعى مان نهادينه كنيم و از همين نقطه است كه فقدان درك خود از معانى مدرن وقت و زمان را و در نتيجه عدم توانايى خود در برنامه ريزى، زمانمندى و زمان بندى ، و نيز «تسهيم به نسبت» عنصر بدون جايگزينى همچون وقت را ، با گزاره هاى بى ربطى چون :«وقت ندارم»، «فرصت سرخاراندن برايم نمانده»، و يا «اى بابا فرصتمان كجا بود» در عين اتلاف بى رحمانه همان زمانهاى در اختيار ، تفسير كرده و به عبارتى به روند خودفريبى فردى و اجتماعى مان دامن مى زنيم.
اين همه را گفتم كه نتيجه بگيرم: اتفاقاً نه تنها وقت داريم، بلكه دست كم ما ايرانيان، زيادى هم وقت داريم و آنچه كه نداريم درك ودريافتى از اين پديده متعلق به جوامع صنعتى و فراصنعتى معاصر است
خب حالا با اين فرض كه عده اى از ما واقعاً ،هم برنامه ريزى مناسب و هم بهره ورى به قاعده اى از زمان و وقتهاى در اختيار خود داريم اما به دليل نوع حرفه و مشغله هاى خويش، استثنائاً، دچار كمبود وقتيم، به حدى كه فرصتى براى دست كم نيم ساعت «مطالعه مؤثر» در شبانه روز باقى نمى ماند(!) مى خواهم دو پيشنهاد ساده و در عين حال تأثيرگذار - حداقل درتجربه كشورهايى كه آن را عملاً اجرا كرده اند - بدهم ؛ اولى خطاب به علاقمندان بالقوه كتابخواني است و دومى پيشنهادى است براى ناشران و سرمايه گذاران حوزه كتاب
الف : سازمانها و نهادهاى فعال درعرصه حقوق كودكان در جهان، مدتهاست از طرحى پشتيبانى مى كنند به نام «تلويزيون خاموش». براساس اين طرح ازمردم و خانواده ها خواسته مى شود كه حداقل هفته اى يك روز تلويزيون را خاموش كرده و اوقات خود را در منزل، به خود و كودكانشان اختصاص دهند.بسيارى از پژوهشهاى مرتبط، ثابت كرده اند كه رسانه تلويزيون جداى از جذابيتها و تأثير گذارى هاى غيرقابل تصورش در حوزه آموزش و سمت دهى افكار عمومى و ديگر زمينه هاى مثبت زندگى فردى و اجتماعى ، تأثيرات مخرب و حتى ويرانگرى هم در امر ارتباطات بينافردى اعضاى خانواده، انتقال افكار و احساسات والدين و فرزندان و به انفعال كشيدن مخاطبان در رابطه ي يكسويه شان با رسانه ى سيطره جو و متكلم وحده اى چون تلويزيون به جاى مى نهد.از طرفى بهترين اوقات ما در تعطيلات پايان هفته و يا ساعات استراحت پس از كار و در منزل به تماشاى برنامه هاى تلويزيونى مى گذرد كه اغلب نيز بى هيچ اهميتى تنها به اتلاف زمان منجر مى شود. بنابراين، پيشنهاد به جايى است كه خانواده هاى ايرانى نيز به جنبش گسترده و جهانى تلويزيون خاموش پيوسته و دست كم اين ساعات را نه تنها به ايجاد رابطه و گفت وگو با فرزندان و ديگر اعضاى خانواده اختصاص دهند بلكه بخشى از آن را نيز به مطالعه كتاب بگذرانند. بى ترديد چنين رفتارى را مى شود به عادتى دائمى تبديل و حتى در ساعات فراغت پس از كار، روزانه و در ساعاتى معين نيز اجرا كرد. خواهيد ديد كه چقدر مى تواند تجربه اى لذتبخش و مؤثر، در سوق دادن خود و فرزندان به عادت كتابخوانى از كار درآيد. ضمن اينكه متوجه مى شويد كه چقدر مى توان حتى «وقت اضافى» داشت
ب: پيشنهاد ديگر من خطاب به سرمايه گذاران و فعالان حوزه چاپ و نشر است
حداقل از دهه نود ميلادى به اين سو، روشى تحت عنوان" اوديو بوك" چنان در كشورهاى پيشرفته جهان فراگير شد كه امروز به راحتى مى توانيد در بسيارى از شهرهاى اروپا و آمريكا، با كتابفروشى هايى از اين دست و با حجم انبوهى از آثار بزرگ دنيا مواجه شويد." اوديوبوك" يا همان" كتاب صوتى "، روشى است كه ناشران كوچك و بزرگ دنيا، برخى آثار مهجور و بسيارى آثار مهم ، برجسته و پرخواننده تاريخ ادبيات و معاصر را با اجراى گوينده اى مسلط و خوش صدا، بر روى سي دي و كاست و غيره ضبط و به بازار مى فرستند.بدين ترتيب آنهايى كه واقعاً فرصتى براى نشستن و خواندن كتاب در منزل ندارند حتى مى توانند درهنگام رانندگى، آثار موردعلاقه خود را درحقيقت «گوش» دهند. اين طرح باموفقيت تجارى نيز روبرو شده و هم رضايت نويسندگان هم شنوندگان و هم سرمايه گذاران آثار فرهنگى را در پى داشته است.با اين روش شما حتى در منزل و در زمانى كه بايد كار ديگرى انجام دهيد نيز مى توانيد بهترين آثار داستانى دنيا را كلمه به كلمه بخوانيد، يا صحيح تر اينكه بشنويد.از آنجايى كه ما ايرانيان بيش از آنچه كه حوصله - يا عادت - خواندن داشته باشيم، دلبسته شنيدن و اساساً آموزش و فرهنگ شفاهى هستيم، به گمانم چنين رويكردى مى تواند در جامعه معاصر ما كه از طرفى به سختى نيز دچار كمبود وقت (!) است، با اقبال عمومى مواجه شود
با همه آن حرفها اما، و با توجه به اين واقعيت مسلم كه هيچ يك از پيشنهادات فوق (اولى به دليل اعتياد خانواده هاى ايرانى به تلويزيون، حتى در مهمانى ها و اوقات صرف غذا و ... و دومى به دليل اينكه هيچ صاحب سرمايه اى در مملكت ما دوست ندارد نفر اول باشد و لذا منتظر مى مانند تا نفر بعدى اجرايش كند، و تازه در صورت موفقيت آميز بودن هم هجوم بى رويه و نسنجيده اى به آن بازار تازه گشايش يافته آغاز مى شود) اجرا نخواهد شد؛ پس بياييم به خودمان لطف كنيم و حداقل هفته اى يك ساعت را در يكى از روزهاى هفته بگذاريم براى خواندن چند صفحه ازيك رمان پليسى ؛ حتي مثلاً از آثار همان خانم آگاتا كريستى اوايل قرن بيست ؛ باور كنيد از زل زدن به تلويزيون خيلى بهتر است
2 Comments:
Blogger aamout said...
سلام آقاي قاسمفر. چند روز پيش خبر برگزيدگان جشنواره مطبوعات شهري را خواندم و از ديدن نام تان خوشحال شدم. در قابيل هم تبريك عرض شد براي اين موفقيت. ارادتمند يوسف

يوسف عزيز از ابراز لطف و محبتت سپاسگزارم و ببخش كه فرصتي نشده براي ديداري و امتناني از نزديك در اين ايام پر مشغله.دوستدارتو و قابيل:قاسمفر