چراغ
يادداشتهاي مهرداد قاسمفر
شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۵
كتابخانه هاي ما ؛ كتابخانه هاي آنها


سرمقاله اين هفته را مى خواستم به وضعيت كتابخانه هاى كشور و نقش آنها در كتاب گريزى رايج اختصاص دهم؛ اما بعد ترجيح دادم به جاى آن، گوشه اى از تجربه هاى شخصى خود از كتابخانه هاى سرزمينهاى ديگر را در فرصت كوتاه اين يادداشت بياورم. به هر حال كتابخانه هاى از كار افتاده ما در برابر چشم همگان است و شايد توصيف مختصر نمونه هاى معاصر در ديگر كشورها بتواند به جاى بسيارى از گفته ها وناگفته ها، فاصله آنچه كه بايد باشد و آنچه كه هست را بهتر نشان دهد.توضيحاً اينكه به گمان من رسيدن به آن استانداردها، نه به هزينه هاى غيرمعقولى نيازمند است - آنگونه كه معمولاً براى فرافكنى مطرح مى شود - و نه به ايده هاى عجيب و غريبى محتاج؛ بلكه با كمى دلسوزى و مديريت و نيز اراده اى جدى براى تغيير مى توان به سطح مطلوبى از آنها دست يافت؛ مثل بسيارى ديگر از كمبودهايمان در حوزه فرهنگ و بويژه كتابخوانى
وقتى كه در كانادا يا آمريكا براى نخستين بار به يك كتابخانه عمومى وارد مى شويد، اگر هنوز رسوبات ذهنى شما، كتابخانه را همان مكانى بپندار كه در كودكى و نوجوانى هاى خويش و در كشور خودمان تجربه كرده ايد، تنها و اولين واكنش شما احتمالاً چيزى در حد شگفتى، دستپاچگى و نهايتاً نوعى حسرت خوارى است؛ مى گويم چرا
در كتابخانه هاى عمومى اين كشورها، آنچه كه بعد از زيبايى معمارانه و فضاى بيرونى و درونى نظرتان را بيش از هرچيز به خود جلب مى كند، جمعيت قابل تأملى است كه در حال استفاده از امكانات كتابخانه هستند.جمعيتى كه اغلب شامل همه رده هاى سنى است؛ يعنى همه آنها كه توان خواندن و نوشتن دارند؛ براى همه اين رده ها چيزى براى استفاده هست؛ و حتى كودكان پيش دبستانى
علاوه بر قفسه هاو گنجينه كتابخانه كه مملو از همه نوع آثار چاپ شده و در تمامى زمينه هاست - و شايد تنها وجه تشابه آن با كتابخانه در مفهوم سنتى و كلاسيك آن حضور خوشايند همين قفسه هاى چوبى پر از كتاب باشد - باقى امكانات و بخشهاى چنين مكانى در چنان كشورها، ديگر ارتباط معنادارى با آنچه كه در حوزه تجارب ماست، ندارد. آنچه كه پس از گنجينه مبسوط ، توجه را جلب
مى كند، صف منظم و مفصلى از مانيتورهاى متصل به شبكه اينترنت است كه كاربران مختلف در حال استفاده از آنند. هر كاربر با مراجعه به متصدى هاى مربوط ، صرفاً با نشان دادن كارت اشتراك خود مى تواند نوبتهاى ده، بيست، سى و حداكثر ۶۰ دقيقه اى را رزرو كرده و از اين امكانات بهره مند شود.ضمن اينكه در آمريكا كتابخانه ها از معدود مكانهايى هستند كه براى استفاده از آنها الزاماً نيازى به داشتن" سيكيوريتي نامبر" يا همان شماره امنيتى كه هر شهروند ملزم به داشتن آن است - و حتى به اصطلاح براى آب خوردن هم آن را از شما مى خواهند- نيستيد؛ بنابراين حتى به عنوان يك توريست يا مسافر عبورى هم مى توانيد از خدمات و امكانات يك كتابخانه برخوردار شويد.جالب است كه در اين كتابخانه ها، متصديان اينترنت ها، به شما يا مثلاً كودك، نوجوان و يا فرد مسنى كه استثنائاً - توان استفاده از اينترنت را نداشته باشد، با كمال ميل كمكهاى لازم را ارائه مى دهد و حتى در مواردى آموزشهاى شيوه استفاده را
بخش صوتى و تصويرى كتابخانه، از قسمتهاى پرطرفدار است كه معمولاً آنقدر غنى است كه باورش دشوار مى نمايد؛ من در يكى از كتابخانه هاى بلوار ونتورا در لس آنجلس موفق شدم تقريباً بسيارى از آثار كيارستمى، بيضايى، رخشان بنى اعتماد، مخملباف، حاتمى كيا، مجيدى و عده اى ديگر از فيلمسازان ايرانى را مشاهده كنم و البته هموطنانى را كه براى امانت گرفتن برخى از اين فيلمها جلوى باجه مربوط ، آن هم در كمال حوصله و نظمى مثال زدنى صف بسته بودند - يعنى همان چيزى كه اينجا تحمل اش نمى كنيم! - ؛ وجود اين آثار ايرانى (وحتى آثارى در حوزه موسيقى كلاسيك و سنتى ايرانى ) براى من نشان از دقت نظر برنامه ريزان و مسؤولان كتابخانه داشت؛ چرا كه با مخاطب شناسى و اهميت به مراجعين، به سرعت دريافته اند كه بخش قابل توجهى از مراجعه كنندگان آنها از مليتهاى ديگرند،پس چرا دست خالى برگردند. به هر حال اين تمهيدى است كه مى تواند كتابخانه را جذابيت و رونق بيشترى دهد و نكته ظريف اينجاست كه چنين لوازم فرهنگى را مثلاً درباره آمريكاي لاتين تبارها كمتر ديدم؛ شايد به اين دليل كه آنها عليرغم جمعيت انبوهشان اصولاً از امكانات فرهنگى در حد كتاب و... استفاده چندانى نمى برند وعلاقه كمترى نشان مى دهند؛ اين هم يكى از تفاوت هاى مهاجران ايرانى - دست كم در آمريكا - است با ساير مهاجران كشورهاى در حال توسعه به گمانم
برگرديم به كتابخانه؛ بخش ديگر كتابخانه ها، فضايى است كه به كودكان پيش دبستانى اختصاص دارد. كودكانى كه اغلب، پدر و مادرهايشان در حال استفاده از ديگر امكانات كتابخانه اند. اين بخش معمولاً با جداره اى شيشه اى از فضاى اصلى كتابخانه جدا مى شود. خالى از هرگونه مبلمانى است و پوشيده از موكت نرم با رنگهاى شاد براى درازكشيدن و تحرك بچه ها كه در اين فاصله با در اختيار گرفتن لوازم و ابزار نقاشى، جا به جا درحال نقاشى و رنگ كردنند؛ عده اى از اين كودكان نيز سرگرم ساختن كاردستى ، پازل و... آن هم به كمك مربيان؛ به عبارتى يك خانواده كامل، با خيال راحت مى تواند در هر شرايطى منزل را به قصد حضورى چند ساعته در كتابخانه ترك كند
علاوه بر همه اينها، كتابخانه ها، نه تنها خدمات كتابخانه اى ارائه مى كنند، بلكه مكانهايى براى ترويج نهادهاى اجتماعى و آموزش زندگى شهروندى هم هستند. برخوردارى از اتاق و يا سالنى كه محل گردهمايى" ان جي او" هاى محلى و يا انجمن ها و شوراهاى مردمى است كه درباره همه چيز از محيط زيست گرفته تا خدمات شهرى و جمعيت، مباحث انتخاباتى، مشكلات اقليتها، آموزشهاى فرهنگى و غيره و غيره... را پوشش مى دهند و اين خدمات به رايگان از سوى كتابخانه عرضه مى شوند، اين مراكز را به مكانى ويژه و چند وجهى مبدل كرده اند
يكى ديگر از خدمات كتابخانه اى، فضايى است كه معمولاً در حد فاصل درهاى شيشه اى ورودى اول و دوم كتابخانه تعبيه شده كه هم از تداخل صداهاى بيرون جلوگيرى مى كند و هم مكانى است براى عرضه كتبى كه كتابخانه به آنها احتياجى ندارد.كتبى كه به دليل فرسودگى و يا مازاد بر نياز بودن، بر روى ميز مخصوص گذاشته مى شود تاهر كه خواست به رايگان با خود ببرد ؛و اضافه كنيد به اينها مجلات سراسرى و بولتنهاى انجمنهاى محلى و... را؛ ضمن آنكه اين بخش، مكانى است براى اينكه اعضاى كتابخانه و يا هر كس ديگرى كه كتابهاى اهدايى اش را - كه خوانده و احتياجى ندارد - بگذارد براى ديگران. روى اين ميزها، گاه كتابهاى با ارزشى ديده ام كه اگر مى خواستيد بخريد قيمتهاى پشت جلد نسبتاً بالايى بايد مى پرداختيد. اين كتابها از كتب داستانى گرفته تا كتابهاى كودكان و نيز كتب درسى و آموزشى و هرموضوع ديگرى را مى توانند شامل شوند
حضور كتابداران متخصص و بسيار خوشرو كه هر لحظه آماده كمكهاى صبورانه به مراجعين هستند، نظم و انضباط و تميزى چشمگير و معمارى و دكوراسيون و رنگهاى آرامش بخش و فضاى بيرونى كه معمولاً پاركينگ اختصاصى مناسب و امنى براى اتومبيل و يا دوچرخه مراجعين است و ... همگى در جهت تبديل كتابخانه ها به مكانى خوشايند و فراتر از آنچه كه ما در قالبهاى رايج مى شناسيم، عمل مى كنند.كمى دقت در چنين تفاوتها و استانداردهايى ، روشن مى كنند كه چرا كتابخانه هاى ما در ميان نسل نوجوان و بالغ رغبتى بر نمى انگيزند و حتى برعكس به عنوان مكانهايى خموده و كسالت بار شناخته مى شوند كه دست بالا در فصل امتحانات آخر سال، عده اى را براى مرور كتب درسى به سالنهاى بى رنگ و بوى خود مى كشانند. از يكى دو كتابخانه درتهران و يا چند مركز استان كه - با تسامح بسيار - بگذريم كافى است به آنچه كه در شهرستانهاى بزرگ و كوچك ما تحت عنوان كتابخانه شناخته مى شوند سرى بزنيد تا بخشى از حقيقت گريز از كتابخوانى درميان خانواده هاى ايرانى را دريابيم
6 Comments:
Anonymous ناشناس said...
عشقولانه ابن محمود/
در هر كلام شيوات، غش مي‫كنند بسيار
وز هر خرام زيبات، صد كفش مي‫شود گم
ميرشكاك به شش روايت/
افت شمارگان كتاب در آمريكا/ وا نشرا، وامصيبتا، واويلا!
مكتب تفكيك/ لطفا لينك زنان را از مردان جدا كنيد
فردوسي هم سياسي از كار در آمد/ شاهنامه به روايت ابن محمود
چقدر مطلب ناب ! اگر نبينيد خودتان ضرر ميكنيد.
مهرداد جون خودتو با اين مقايسه ها هدر نده. حيف تو نيست غصه اين جور چيزارو بخوري؟

Anonymous ناشناس said...
Saam dooste aziz

zahere ketabkhanehha yek tarf wa mohjtawiyat ketabkhaneha tarafe digar.

hichwagt dorost namishawad

Anonymous ناشناس said...
salam
ta boode hamin boode.
rahe gorizi nist!

dar oj bashi

Anonymous ناشناس said...
با سلام وعرض ادب خدمت شما هم وطن عزيز.براستي چرا بعضي از رسانه ها هدف اصلي خود رافراموش كرده به جاي اطلاع رساني صحيح وايجاد وحدت وارامش در كشور به دنبال ايجاد تفرقه و نفرتي كاذب بين ايرانيان هستند؟
چرا مسئولين اين نوع رسانه ها فكر مي كنند حقيقت فقط نزد ايشان است و ايشان تنها كاشفان حقيقتند و در سراسر ايران بهتر از ايشان هيچ فرد دگر انديشي قادر به درك حقيقت نيست و بنابر اين حق بيان ودفاع از خود را ندارد؟
آيا چون جامعه بهائي در مجلس ويا ارگان ورسانه اي نماينده ويامدافعي ندارد اين رسانه ها ازادند كه هرچه مي خواهند بتوانند بنويسند ؟
آيا يك بهائي با مطالعه تهمت هاي روزنامه حق ندارد در ان رسانه حرفي بزند ودفاعي را بنويسد ؟
چرا اين نوع رسانه ها قسمتي از صفحه خويش را به گفتمان اختصاص نمي دهند تا ديگر انديشمندان نيزدر ان صفحه به دفاع از نظرات واتهامات بپردازد كه اولا اين گفتمان نشاني باشد بر ازادي ودوم اينكه مردم بهتر حقيقت راتشخيص بدهند.
ايا اين عمل زشت يعني دروغ پراكني تقرقه افكني وايجاد اشوب در يك كشور اسلامي جرم نيست ؟
وچرا رسانه ها نسبت به تهمت هائي كه به جامعه بهائي مي زنند نبايد به قوه قضائيه پاسخگو باشند؟
با راه اندازي وبلاگ ناقص خود سعي دارم پاسخي هرچند مختصروساده به آن اتهامات نخ نما شده رسانه ها بدهم ودر واقع اين فاصله را كمتر كنم . لطفا بي هيج پيش داوري، مطالب وب را مطالعه بفرمائيد منتظر نظر و راهنمائي هاي شما مي مانم
http://jooyya.blogfa.com/

Anonymous ناشناس said...
آخرین پیام خبرنگار شهید محمود صارمی:
1377مزار شریف سقوط کرد ! هفدهم مرداد ماه سال
اینجا محل کنسولگری ایران در مزار شریف است، من محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران هستم، گروه طالبان چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدند. خبر فوری، مزار شریف به دست طالبان سقوط کرد، عده ای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده می شوند به من بگویید که چه وظیفه ای ... ..
" و آری این آخرین سروده و مکالمه شهید صارمی با ایرنا در تهران بود و به حق وظیفه خود را کامل ادا کرد ...

( ابراز همدردی وهمدلی کلمه ای بیش نیست مگر اینکه خود این درد مصیبت را تجربه کرده باشید)
صارمی مثل من وتو زندگی را با تمام وجود دوست داشت وهمواره در تلاش بود تاهر لحظه اش را به بهترین شکل بگذراند.
اما........
همه خوب میدانیم که رسانه همان پیام است.
اینک دنیای رسانه امروز فارغ از رنگها -نژاد وادیان ها- زدوبند ها- تبعیض وبی عدالتی-منصب -زور وظلم تجاوز- تهدیدها- جنگ خونریزی-مرگ زندان- فقرو گرسنگی- نابرابری- سانسور- توقیف- دیکتاتوری -قصور-وجهل ونادانی- چاپلوسی-نیرنگ وفریبکاری- بلای خانمانسوز اعتیاد -فساد های اداری مالی وجنسی وغیره ...می باشد.

.پس بیاید همه باهم برای صلح ودوستی و رعایت حق حقوق وشهروندی با حفظ کرامت انسانی وزندگی بهتر همگان دعا کنیم .
حقیقتا خبرنگاران گزارشگران و اصحاب رسانه بطور مداوم درسخت ترین شرایط وبحران ها همواره درپی کشف واقعیت هستند ونیز گاها در سراسر جهان برحسب رسالت خطیری که دارند اسباب نارضایتی گروهی را فراهم می آورند. خبرنگاران وگزارشگران مشکلات وموفقیت های همه را منعکس می کنند ولی کسی درد ورنج آنان را عنوان نمی کند.اینجانب در حد بضاعت ناچیزم اگر لایق باشم بعنوان یک علاقه مند و همدل و دردمند
.همگام با اصحاب رسانه ومطبوعات یار ویاور بازماندگان و قربانيان وآسيب ديده گان راه عدالت وآزادي خواهم بود
صارمی ...
نه دیپلمات بود.. ونه تاجر.. فقط وفقط یک خبرنگارایرانی ومتعهدووظیفه شناس بود.او درطی بیش از دوسال حضورش در افغانستان بارها فریاد مظلومیت مردم دردمند وستمدیده آن دیار مصیبت زده را به گوش جهانیان رساند و خبرسقوط مزارشریف راباخون خود مخابره کرد وخود خبر شد
..همه میدانیم که صارمی غریب ومظلوم نه اولین ونه آخرین شهید عرصه اطلاع رسانی نخواهدبود...
آری ایثار وشجاعت راهرکسی ندارد باید لایقش باشی تا تورا بستایند...
صارمی را مجامع جهانی وکنوانسیونهاوفدراسیونهای بین المللی. خبرنگاران .آزاداندیشان سراسردنیا.... دوست ودشمن ستودنش.
حال ما چه کرده ایم....
وچه کنیم تارسالت حرفه ای ورشادت و صداقت صارمی ها... برای نسلهای بعد به ماندگار بماند.

آری ....
.خون بهای صارمی .....17مرداد روز خبرنگاراین
میراث باافتخار حرفه خطیر خبرنگاران وروزنامه نگاران وگزارشگران (سایر رسانه ها) هفده مردادماه روز خبر نگار برهمگان مبارک باد.
گرامی بادیاد و نام وخاطره تمامی کسانیكه در راه انجام رسالت حرفه اي شان وآگاهی بخشی به جامعه بشری در سراسرعالم گیتی دچار آسیب ویا صدماتی گردیده ویا جان باختند .

حجت صارمی
Saremica@yahoo.co.uk

Anonymous ناشناس said...
با سلام وعرض ارادت خاص
امیدوارم که در کنار خانواده محترمتان خوب وخوش وسلامت باشید.
خانم شما در بحث انتشار تمبر 17مردادماه روزخبر نگار سالروز شهادت شهید صارمی مرا همدل وهمیار بوده وزحمت زیادی درراستای فرهنگ واطلاع رسانی وآگاهی بخشی به جامعه همانند شما سهم بسزائی ایفا نموده اند.امید وارم موفق وهمیشه سز بلند وکانونخانواده تان گرم باشد.
ارادتمند شما
حجت صارمی
برادر شهید رسانه saremica@yahoo.co.uk